شعرهای زیبای بنفشه حجازی

همیشه برایم سوال بود

زمین و

تنگه‌های عمیق

و لایه‌های زیرین عشق.

چگونه به ارث برده است

شناسنامه‌ام

خون سیاه مستندهای اطلس را؟

صفحه‌ی سی و سه دور

هزاره‌ی سیصد و سی و سه

جای تعجب نداشت.

جای تعجب داشت

درهم شکستن زمان

رسوبات بلاتکلیف

چشمه‌ی میان ماندن و رفتن.

همیشه برایم سوال بود

کاکل آشفته‌ات

در دریای شمال

و این که چرا دیگر برنمی‌گردم

شعرهای بنفشه حجازی, ترانه های بنفشه حجازی

شعرهای زیبای بنفشه حجازی

آن وقت

وقت مردگان رسید.

دو روی کاغذ

از بند اول تا خط آخر

پروانه ای میان یک مشت نقطه

و توت فرنگی های تشنه

بپوشان مرا!

دلم خواست و

فرو افتاد اکلیلم

در رودی که از دور می آمد

فریاد زدم

و در دستان نیمی اسب و نیمی مرد

جهان خاموش شد

وای ی ی بپوشان مرا !

مثل نارنجی که بازی می کند در باغ

مثل اقاقیایی تا مدیترانه

مثل آتش و صدای خودت

مثل… مثل…

چراغی که تو روشن کردی

کتابی که باد ورق زد

و من در دستانی که سردش نبود.

آن وقت

وقت مردگان رسید و من تمام شدم

تمام.

شعرهای بنفشه حجازی, ترانه های بنفشه حجازی

شعرهای بنفشه حجازی

حتماً خبر را شنیده‌ای

من

سکته کرده‌ام!

قرار بود برایم جعبه‌ای

هوای تازه بفرستی

چه شد؟

فکر می کنی بدون چادر اکسیژن

چقدر زیر آسمان بی ستاره

دوام بیاورم؟

یادت باشد

فردا با پست پیشتاز

چشم‌هایت را برایم بفرستی

کمپوت را وقتی که آمدی

بیاور

کمپوت سیب دوست ندارم

انار تازه بیاور

رویا

دیدگاهتان را بنویسید