سایت تفریحی و سرگرمی رنگریز شامل مطالبی از: مدل لباس , سلامت , ورزشی , علم و فناوری , گردشگری , آشپزی , اخبار هنرمندان و مطالب جالب و خواندنی است.
به مجله اینترنتی رنگریز خوش آمدید.
ارتوکراتولوژی روشی است که برای اصلاح بینایی و درمان نزدیک بینی چشم که بدون جراحی و با استفاده از لنزهای مخصوص در سنین مختلف انجام می شود.
در روش ارتوکراتولوژی (شکل دهی مجدد قرنیه با لنز تماسی) در طی خواب , لنز خاصی روی چشم گذاشته میشود که به تدریج شکل قرنیه چشم را تغییر میدهد و باعث میشود که فرد در طی روز بدون داشتن لنز بینائی شفافی داشته باشد. اثر آن موقتی است و فقط حدود یک روز ادامه دارد؛ پس باید هر شب استفاده شود.
شکل دهی قرنیه با استفاده از لنز ایده ای جدید نیست. بعضی ازپرشکان سالهاست که از این روش استفاده میکنند. در سال ۲۰۰۲ این روش مورد تائیدیه “انجمن غذا و داروی آمریکا”قرار گرفت و نوعی لنز بنام Corneal Reshaping Therapy یا CRT و نیز بعد از آن انواع دیگری تائید شدند.
راه درمان نزدیک بینی, درمان طبیعی نزدیک بینی چشم
ارتوکراتولوژی روشی است که برای درمان نزدیک بینی چشم انجام می شود
زمانی که استفاده از مجموعه مشخصی از لنزهای تماسی را متوقف کردید، باید این لنزها را شبانه بزنید و گرنه دید شما به تدریج طی چند روز کاهش پیدا می کند. ارتوکراتولوژی در افرادی که آستیگمات و نزدیک بینی پایینی دارند، بهتر عمل می کنند.
تغییر حالت چشم بدون جراحی گزینه جذابی برای بسیاری از افراد است که ممکن است از تیغه های کوچک یا لیزرهای تغییر شکل قرنیه و لنز خوششان نیاید, حتی اگر زمان التیام فقط یکی دو روز باشد. همچنین مناسب است که کودکان پیشرفت نزدیک بینی را آهسته کنند. روش ارتوکراتولوژی برای درمان نزدیک بینی با شماره بالاتر از ۶ و آستیگمات بالاتر از ۵۷٫۱ جواب می دهد.
ارتوکراتولوژی به صورت کلی برای دو دسته از افراد کاربرد مفید دارد. دسته اول افرادی که تمایل دارند در طول روز برای اصلاح نزدیک بینی خود از روش های تصحیح اپتیکی قطر عینک طبی و لنز تماسی استفاده کنند و دوم کودکانی که خود یا والدین آنها علاوه بر استفاده از روش های تصحیح اپتیکی قطر عینک طبی و لنز تماسی آرزوی توقف یا کند شدن سرعت نزدیک بینی را دارند. نحوه استفاده از این لنزها به این صورت است که لنز شب و قبل از خواب کودک در چشم قرار داده می شود و هنگام صبح از چشم خارج می شود. نتیجه آن نیز یک دید کامل در طول روز خواهد بود .
راه درمان نزدیک بینی, درمان طبیعی نزدیک بینی چشم
ارتوکراتولوژی به صورت کلی برای دو دسته از افراد کاربرد مفید دارد
روش انجام ارتوکراتولوژی:
پس از مراجعه به پزشک مربوطه، توپوگرافی قرنیه (عکس رنگی از نقشه اپتیکی قرنیه) گرفته می شود و پس از فیت کردن لنز مناسب سفارش داده می شود . البته باید به خاطر داشت که فیت نهائی نیاز به ویزیت های متعدد خواهد داشت
ارتوکراتولوژی باعث اصلاح ۲ تا ۳ دیوپتر نزدیک بینی در طی دو هفته می شود.در اوایل،ممکن است نورها را پخش ببینید و یا اطراف لامپ ها را هاله ببینید که تدریجا بهتر می شود. زمانی که به شرایط مطلوب اصلاح رسیدید، باید لنز را در طی شب و گاهی پاسی از روز بگذارید. در صورت قطع مصرف اثر آن بر می گردد.
به هر حال هدف اصلی؛ رسیدن به بینائی ۲۰/۲۰ است ولی بینائی ۴۰/۲۰ نیز که حداقل بینائی مورد قبول برای رانندگی در امریکاست؛ نیز مقبول است. در ۹۳% تا ۹۵% بینائی ۳۲/۲۰ یا بهتر و در ۶۷% تا ۷۳% بینائی ۲۰/۲۰ حاصل میشود.
راه درمان نزدیک بینی, درمان طبیعی نزدیک بینی چشم
ارتوکراتولوژی باعث اصلاح ۲ تا ۳ دیوپتر نزدیک بینی در طی دو هفته می شود
عوارض جانبی استفاده از لنزهای ارتوکراتولوژی برای درمان نزدیک بینی چشم:
هر ساله ۱ میلیون نفر به دلیل ابتلا به نوعی عفونت چشمی به پزشک مراجعه می کنند و استفاده از لنزهای ارتوکراتولوژی با خطر بالای عفونت های چشمی، به ویژه کراتیتیت میکروبی یا باکتریایی مرتبط است. این ریسک به ویژه در مورد کودکان و نوجوانان، که چشمانی حساس تری دارند بیشتر است.
ارتوکراتولوژی خطرناک تر از زدن عینک و یا لنز نر روزانه است. برای اینکه مطمئن شوید ارتوکراتولوژی ایمن است، از راهنمایی های پزشک چشم خود برای تمیز نگه داشتن لنزها استفاده کنید، به طور منظم معاینه شوید و به دنبال درمان هر گونه تغییر در دید و یا سلامت چشم قبل از اینکه به مشکلات جدی تبدیل شوند، باشید.
بررسی علمی از ۱۷۰ مقاله نشان داد که خطر ارتوکراتولوژی شبانه منجر به کراتیتیت میکروبی شبیه به خطر زدن انواع دیگر لنزهای تماسی در طول شب می شود، از جمله لنزهای نرم و نفوذ پذیر بیشتر.
راه درمان نزدیک بینی, درمان طبیعی نزدیک بینی چشم
ارتوکراتولوژی خطرناک تر از زدن عینک و یا لنز نر روزانه است
آیا می توان به جای لیزیک از این روش بهره گرفت؟
این روش برای کسانی مناسب است که می خواهند در تمام و یا قسمتی از روز از لنز و یا عینک استفاده نکنند؛ ولی اگر می خواهید از شر عینک و لنز خلاص شوید، روش مناسبی نیست. اگر شما خشکی چشم دارید، این روش می تواند جانشین مناسبی برای لیزیک باشد. بر خلاف لیزیک این روش قابل برگشت است؛ ولی در صورت تصمیم به لیزیک باید ماهها قبل از عمل استفاده ار لنز را متوقف کرد.
قهوه معمولا به دلایلی فراوان، از کافئین موجود در آن گرفته تا لکههایی که روی دندانها به جای میگذارد، شهرت خوب ندارد. ولی حقیقت این است که میزان خواص قهوه از آثار منفی منتسب به این نوشیدنی خوشمزه بیشتر است. آنچه در این میان نادیده گرفته شده، این است که قهوه چیزی فراتر از کافئین است. در این نوشتار ابتدا با بهترین خواص قهوه آشنا خواهید شد. سپس برخی از عوارض جانبی و مضرات قهوه را خواهید خواند.
قهوه به شکل اصلی و اولیهی خود، غذایی کامل محسوب میشود که مملو از آنتیاکسیدانها و مواد مغذی مفید است. نکتهی کلیدی این است که چگونه میتوان به قهوهی باکیفیت دسترسی پیدا کرد و چگونه از هدر دادن هر یک از فواید آن برای سلامتی جلوگیری کرد؛ معمولا آدمها با از بین بردن مواد مغذی موجود در قهوه یا افزودن مواد مضر نظیر افزودنیهای مصنوعی به آن، خود را از فواید قهوه محروم میکنند.
از آنجا که نویسندهی این مقاله مهاجری است که در نواحی نظیر پاناما و کاستاریکا، مبدا برخی از بهترین انواع قهوه در جهان، زندگی کرده است، به برخی از خوش طعمترین قهوههایی دسترسی داشته است که میتوانید در دنیا پیدا کنید. دسترسی به چنین دانههای شگفتانگیز، انتخاب قهوه را به عنوان نوشیدنی مفید و دوستداشتنی بسیار آسان میکند.
دیگران حرفهای ما را بسیار متفاوتتر از آنچه منظور ماست، تفسیر میکنند. وقتی شما بدون ملاحظه چیزی میگویید، حرفهایتان منجر به ایجاد احساسی بد در سایرین میشود. این اشتباهات زمانی اتفاق میافتد که ما در مورد چیزی که اطلاعی از آن نداریم اظهار نظر میکنیم. درک پیامدهای حرفها نیاز به آگاهیِ اجتماعی دارد که به معنای توانایی درک احساسات و موقعیت سایر افراد است. در این نوشته شما با جملات منفی آشنا میشوید که افراد باهوش هرگز در مکالمهها بهکار نمیبرند
موسسهی تلنت اسمارت (TalentSmart) با آزمایشِ هوشِ عاطفیِ (EQ) بیش از یک میلیون نفر، کشف کرده که آگاهی اجتماعی، مهارتی است که بسیاری از افراد از آن بیبهره هستند. ما دچارِ کمبودِ آگاهیِ اجتماعی هستیم زیرا اغلب بر حرفهایی که میخواهیم در جوابِ سایرین بدهیم و تاثیر حرفهای دیگران روی خودمان تمرکز داریم به همین دلیل معمولا توجهی به دیدگاه دیگران نداریم. این مسئله، مشکلآفرین است زیرا آدمها پیچیده هستند و شما نمیتوانید بدون توجه کامل به افراد، آنها را درک کنید. خوبیِ آگاهیِ اجتماعی این است که میتوان تنها با اصلاحاتی اندک در گفتار، به طور عمیقی روابط با افراد را بهبود بخشید.
به این دلیل افرادی که هوش عاطفی بالاتری دارند، مراقب هستند تا در محاورات خود از برخی اصطلاحات رایج خودداری کنند. در ادامه ۹ مورد از بدترین جملات منفی که باید از آنها اجتناب کنید، بیان میشود.
افراد خسته، از نظر دیگران اصلا جذاب نیستند. آنها اغلب چشمانی گودافتاده و موهایی آشفته دارند، تمرکز ندارند و بدخُلق به نظر میرسند. گفتن این عبارت به افراد به این معنی است که آنها ویژگیهای مذکور را دارا میباشند.
به جای گفتن این عبارت بگویید: «همه چیز روبهراه است؟»
برخی افراد وقتی میبینند کسی خسته و آشفته به نظر میرسد، میخواهند به او کمک کنند بنابراین میپرسند آیا همه چیز خوب است یا نه. به جای توجه به وضعیت ظاهری نامناسبِ فرد، تنها حالش را بپرسید تا باب گفتگو باز شود و او بتواند احساسش را با شما در میان بگذارد. مهمتر از هر چیز این است که از نظر او، شما فردی دلسوز و همراه خواهید بود نه گستاخ و بیملاحظه.
باز هم یک عبارت به ظاهر خوب که در واقع نوعی تعارف است. این جمله، این حس را در فرد ایجاد میکند که مورد نقد قرار گرفته است. گفتن عبارت «چقدر لاغر شدهای» باعث میشود طرف مقابل فکر کند که قبلا چاق یا نامناسب به نظر میرسیده است.
به جای گفتن این عبارت بگویید: «عالی به نظر میرسی.» این عبارت خیلی خوب است. سعی کنید به جای مقایسهی ظاهر فرد با گذشتهاش، تنها از ظاهر مناسب فعلیِ او تعریف کنید و به ظاهر قبلیاش اشاره نکنید.
وقتی کسی از رابطهای شخصی یا حرفهای خارج شده است، گفتن این عبارت به این معناست که او انتخاب مناسبی نداشته و سلیقهی خوبی ندارد.
به جای گفتن این عبارت، به او بگویید: «خودش ضرر کرده». این عبارت نشاندهندهی دید خوشبینانه و مشتاقانهی شماست و دارای لحن منتقدانه نیست.
هیچکس همیشه یا هرگز کاری را انجام نمیدهد. افراد خودشان را در یک بُعد یا موقعیت نمیبینند، بنابراین نباید آنها را اینگونه توصیف کنید. این عبارات باعث میشود افراد موضع دفاعی بگیرند و دلشان نخواد حرف شما را بشنوند. که حالت خیلی بدی است، زیرا احتمالا شما وقتی این عبارات را به کار میبرید که میخواهید چیز مهمی بگویید و بحث راه بیاندازید.
به جای این عبارات به سادگی به این نکته اشاره کنید که طرف مقابل چه کاری انجام داده که به نظر شما اشتباه بوده. حقیقت را بگویید. اگر تکرار این رفتار، واقعا مسئلهساز شده است میتوانید بگویید «به نظر میرسد که تو اغلب این کار را انجام میدهی» یا «متوجه شدهام که تو اغلب این کار را انجام میدهی».
عبارت «تو نسبت به» به عنوان یک توصیفکننده میتواند توأمان هم مهربانانه هم بیادبانه باشد. هیچکس نمیخواهد تا دمِ مرگ مانند یک ورزشکار عالی به نظر برسد یا خیلی خوب باشد. افراد تنها میخواهند سالم و متناسب باشند.
به جای گفتن این عبارت بگویید: «فوقالعاده به نظر میرسی.»
این عبارت معجزه میکند. عبارات هوشمندانه نیازی به توصیفکننده ندارند.
ما گاهی بعضی چیزها را فراموش میکنیم. به نظر میرسد که بیان این عبارت و تکرار آن نوعی توهین تلقی میشود و پذیرش آن برای افراد سخت است، مخصوصا افرادی که واقعا مشتاق هستند تا دیدگاه شما را بدانند. تکرار این جمله بیانگر آن است که شما شخصیت متزلزلی دارید یا خود را بهتر از دیگران میدانید یا هر دو. افرادی که از این عبارت استفاده میکنند واقعا چنین احساسی دارند.
به جای اینکه این عبارت را تکرار کنید، ببینید چطور میتوانید حرفهایتان را به طور واضحتر و جالبتری منتقل کنید. به این ترتیب هیچکس حرفهای شما را فراموش نخواهد کرد.
مسلما اگر برای کسی آرزوی موفقیت بکنید، دنیا به آخر نمیرسد اما میتوانید آرزوی بهتری برای او داشته باشید، زیرا این عبارت به طور نامحسوسی بر این دلالت دارد که او برای موفق شدن به شانس نیاز دارد.
به جای گفتن این عبارت بگویید: «من مطمئنم که از پسِ این کار برمیآیی.»
این جمله بهتر از آرزوی موفقیت است، زیرا نشان میدهد که آن شخص شایستگی و اعتماد به نفس لازم برای کسب موفقیت را دارد و شما با گفتن این جمله از سایرین که تنها آرزوی موفقیت میکنند متمایز خواهید شد.
شاید نسبت به سوال و نظری که از شما خواسته شده، بیتفاوت باشید اما نظر شما برای کسی که سوال را پرسیده مهم است و گرنه نظرتان را نمیپرسید.
به جای گفتن این عبارت بگویید: «من نمیتوانم با قاطعیت در این مورد نظری بدهم، اما به نظر من بعضی موارد هستند که بهتر است آنها را مد نظر داشته باشی…»
وقتی نظرتان را ارائه میدهید، حتی اگر بیطرف باشید و نظر خاصی نداشته باشید، نشان میدهید که برای کسی که از شما نظر خواسته اهمیت قائل هستید.
این عبارت منفی یک روش پرخاشگرانه برای توجیه اشتباهاتِ خود و معطوف کردن توجه دیگران به اشتباه سایر افراد است (کسی که حالا دیگر باید اشتباه او را بخشیده باشید).
به جای آن بگویید: «متاسفم.»
پذیرش اشتباهات بهترین راه برای منطقی و آرام کردن بحث است. پذیرشِ خطا یک راه شگفتانگیز برای جلوگیری از تشدید آن است.
در مکالمات روزانه، چیزهایی به ظاهر کوچک وجود دارند که میتوانند همه چیز را عوض کنند. این پیشنهادات را در صحبتهایتان لحاظ کنید و از بکاربردن عبارات منفی اجتناب کنید تا بازخوردهای مثبت آن را در زندگی ببینید.
چه عواملی باعث میشود که یک کودک به بزرگسالی باهوش و بااستعداد تبدیل بشود؟ همیشه بسیاری از والدین مشتاق هستند که کودکانشان همانند نوابغی چون ولفگانگ آمادئوس موتزارت (آهنگساز بزرگ اتریشی) پرورش پیدا کنند و اسطورههایی برای موفقیت شوند. به همین جهت در این مقاله میخواهیم شما را با چند نکته کاربردی برای تقویت هوش کودکان آشنا کنیم.
عجب زمانهای شده! چرا دیگر کودکان نمیتوانند کودکی کنند. مسلما باید به فشارها و برنامهریزیهای بیش از اندازه و استرس امتحانات که والدین به فرزندانشان تحمیل میکنند نیز توجه داشت. اما تعداد کمی از ما در مقابل تبِ رقابتیای که بین والدین در همهی زمینهای بازی کودکان و جشن تولدهای پیشدبستانی داغ شده است مصون ماندهایم. زبانهای خارجه حالا دیگر الفبای جدید شدهاند و مهدکودکها هم حکم کلاس دوم دبستان را دارند. دکتر کیمبرلی برنمان که استادیار مؤسسهی ملی تحقیقات آموزشهای ابتدایی دانشگاه راتگرز در نیوجرسی و مشاور تحصیلی شبکهی رادیوی ملی در زمینهی آموزش است، در یکی از خاطراتش میگوید، «به یاد دارم وقتی پسرم نوپا بود، در محوطهی بازی کودکان کنار مادر دیگری نشسته بودم. مادر کناری من فخر میفروخت که بچهی من تمام حروف الفبا را بلد است و میتواند تا ۲۰ بشمارد. من هم میدانستم که پسرم بالاخره خودش همهی این چیزها را یاد میگیرد، اما باز هم در دلم میگفتم، چه بد! چرا من نمیتوانم از این جور حرفها دربارهی پسرم بزنم؟»
بههر حال علیرغم این جنون مفرط به نبوغ که خیلی از آمریکاییها را به خودش مبتلا کرده است، دانشآموزان آمریکایی تلاش میکنند تا خودشان را در سطح دانشآموزان دیگر کشورهای جهان نگه دارند. عملکرد بچههای آمریکایی نسبت به دانشآموزان کشورهایی مانند فنلاند، سنگاپور و کرهی جنوبی در پرورش نسل جدیدِ نوابغ ریاضیات و علوم ضعیفتر است، در حالی که همین ریاضیات و علوم هستند که مهارتهای اصلی دنیای نوین دیجیتالمحور ما را میسازند. اما خطاهای ما در بحث پرورش نبوغ و استعداد کودکانمان از کجا ریشه میگیرد؟ منظورمان از کودک نابغه چیست و این امر به چه خصوصیاتی اشاره دارد؟
گاهی اوقات کودک فقط زودتر شروع به حرف زدن میکند یا میتواند نام خود را زودتر از همسالانش بنویسد، اما در دیگر مواقع … نمیدانم چطور باید گفت! کودک استعداد خاصی از خود بروز میدهد: کنجکاوی، درک شهودی و بلوغ طبیعیای که کودک از خود نشان میدهد او را از دیگر همسالانش متمایز و برجسته میسازد.
وقتی استیو جابز، رئیس فقید کمپانی Apple و مغز متفکر پشت ارزشمندترین ابزارهای دیجیتال، در اکتبر ۲۰۱۱ درگذشت، در آن زمان کارشناسان و متفکران بسیاری از سراسر جهان به تحقیق دربارهی توصیف دقیق خصوصیاتی پرداختند که او را تا این حد نابغه و باهوش ساخته بودند. پاسخهایی که اغلب دربارهی نبوغ استیو جابز مطرح میشد، بهنظر بهاندازهی خود ابداع جادویی جعبههای رایانهای استیو جابز در هالهای از ابهام قرار داشتند. هرچند زمانی میتوان هوش و نبوغ را پیدا کرد که نابغهها بتوانند در آزمایشِ زندگی خود را اثبات کنند.
اما آیا میتوان هوش را ارزیابی کرد؟ چه کاری از دست شما برمیآید تا به کودکتان کمک کنید که صاحب چنین استعدادی بشود؟ به مطالعهی این مقاله ادامه دهید تا ببینید چگونه میتوانید نبوغ را در کودکتان پرورش بدهید و با چند نکته کاربردی برای تقویت هوش کودکان،آشنا شوید. خواهید دید که چگونه میتوان از عملکرد کودک در مدرسه تا رفتنش به فروشگاه به عنوان فرصتی برای ایجاد و توسعهی دایرهی لغات، مهارتهای ریاضی و ذکاوت مالی او استفاده کرد.
اولین نکته این است که نبوغ یک اصطلاح فرهنگی است. هیچ توصیف آماریای از نبوغ وجود ندارد. حتی آزمون سختگیرانهای که انجمن بینالمللی معروف بهرهی هوشی بالای Mensa برگزار میکند، نوابغ را شناسایی نمیکند بلکه صرفا میتواند افرادی را شناسایی کند که از نظر داشتن بالاترین خلاقیت و توانایی، جزءِ ۲ درصدِ برتر جمعیت جهان محسوب میشوند. بهجای واژهی «نابغه»، در دنیای تحصیل و آموزش، اصطلاح «مستعد» رایجتر و از نظر سیاسی صحیحتر محسوب میشود. مدارس بسیاری برنامهای برای «افراد مستعد» دارند، اما چه تعداد از کودکان عملا به این گروه تعلق دارند؟ به گزارش انجمن بینالمللی کودکان مستعد، حدود ۶ درصد از کودکان آمریکایی جزءِ این گروه هستند. دیگر کارشناسان اعتقاد دارند که این تعداد با نگاهی سخاوتمندانه ارائه شده و عملا میزان واقعی کودکان مستعد کمتر از این آمار است. میشل ری، مشاور سابق سازمان مدارس دولتی واشنگتن و مدیرعامل و مؤسس شرکت StudentsFirst که فعالیتهای خود را وقف بهبود مدارس دولتی در سطح ابتدایی کرده است، در این باره میگوید، «کودکان مستعد بسیار نادرند … در یک کلاسِ سطح متوسط هیچ کودک مستعدی پیدا نمیشود. دختر من در کلاس افراد مستعد درس میخواند. حدود ۲۰ درصد از دانشآموزان همسال دخترم در این کلاسها هستند، هوم … ولی همهی این ۲۰ درصد واقعا جزءِ دانشآموزان مستعد نیستند». کلاسهای ویژه میتواند از همان مهدکودکها شروع شوند و در آنها از طریق مشاهدهی رفتار کودک و بررسی نتایج یک سری از تواناییهای آموزشی رایج و آزمونهای استدلالی میتوان افراد مستعد و غیرمستعد را از هم تشخیص داد. بعضی والدین همچنین از کمک روانشناسان کودک برای سنجش استعدادهای فرزندان خود استفاده میکنند که البته این فرایندِ استعدادیابی عمدتا بوسیلهی آزمون IQ صورت میگیرد.
امتحانات استانداردی که در مدارس ابتدایی دولتی برگزار میشود، فقط میزان یادگیری دانشآموزان را از بخشهای تدریس شدهی محتوای آموزشی الزامی دولت ارزیابی میکنند. از طرف دیگر، آزمونهای IQ بیشتر به تواناییهای منطقی و استدلالی میپردازند. دکتر فرانک لوئیس، روانشناس آمریکاییِ سرپرست مؤسسهی Mensa و مؤلف کتاب «پاسخ IQ» میگوید، «این آزمونها توانایی کودک را در پیدا کردن راهحلهای مسائل ارزیابی میکند. نتایج آن تا حد زیادی نشان میدهد که کودک قبلا چقدر تمرین داشته است … یعنی اینکه چقدر کودک فرصت حل مسئلههای مشابه را از قبل داشته است.» با این حال بسیاری از کارشناسان میگویند هر دو نوع آزمون میتواند شاخصهای ضعیفی برای ارزیابی توانایی حقیقی کودک باشند. ویویین کرکفیلد، معلم مهدکودک و مؤلف کتاب «به من بگو چطور! ایجاد خودباوری در کودک با مطالعه، کاردستی و آشپزی» میگوید، «اگر کودکی شب قبل از امتحان خوب نخوابیده یا در حال گذراندن دوران نقاهتِ سرماخوردگی خود باشد یا اتاقاش خیلی گرم باشد یا کودک دیگری مدام بازیگوشی کند و حواس او را پرت کند، آیا باز هم نتیجهی آزمون قابلاتکا خواهد بود؟».
دنیس فون روکل، رئیس سازمان آموزش و پرورش ملی در این مورد اظهار میکند که آزمونهای استاندارد تنها یک مقیاس سنجش موفقیت دانشآموز است و هیچوقت نباید بهعنوان تنها روش ارزیابی به حساب بیاید. او اضافه میکند، «یک آزمون تنها فقط میتواند اطلاعات خیلی کمی از عملکرد کودکتان به شما بدهد. ما، والدین و معلمها میدانیم که کودکان ما خیلی بیشتر از نمرهی آزمون در چنته دارند. به بیان دیگر، آزمونها تنها یکی از ابزارهای جعبه ابزار هستند. برای ساخت خانه به چکش نیاز دارید؟ بله، اما فقط با یک چکش نمیتوان خانهای را ساخت.»
اِون لاولیس میپذیرد که نمرهی آزمون در بالاترین حد خود حتی برای پیشبینی میزان احتمال موفقیت آتی نیز با محدودیت روبهروست. نمرهی آزمون در نشان دادن مواردی که آزمونها قادر به سنجششان نیستند، بیشتر میتوانند سودمند واقع شوند: توانایی درک نگرشها و دیدگاههای دیگران، خویشتنداری و پشتکار همه جزءِ آن خصوصیاتی هستند که برای موفقیت در مدرسه و زندگی اهمیتی حیاتی دارند. دکتر برنمان که تحقیقات گستردهای در زمینهی رشد شناختیِ زودهنگام در کودکان انجام داده، معتقد است، «معلمهای مهدکودکها بیشتر بر کودکانی توجه دارند که خصوصیات اجتماعی و عاطفی ضعیفتری دارند، در حالی که در فضاهای دانشگاهی چنین امری مصداق ندارد. در مهدکودکها بهجای مهارتهای ریاضی، علوم و زبانی، بیشترین توجه بر خصوصیات شخصیتی قرار دارد.»
مادر استیو جابز او را که فرزند ژنتیکی پدری سوریتبار است در کودکی به فرزندخواندگی پل رینهولد جابز و همسرش، کلارا درآورد. پدرخواندهی استیو از همان کودکی اصول ابتدایی الکترونیک را به او آموخت. شاید استیو در آن زمان نمیدانست که این آموزشها بعدا تا چه حد میتوانند برایش سودمند باشند. شاید همهی ما پتانسیل انجام معجزه داشته باشیم. لاولیس میگوید که هوش، ۴۹ درصد ژنتیکی و ۵۱ درصد انگیزشی است. دیگر متخصصان اتفاقا برعکس این ایده را پذیرفتهاند، محیط (بخوانید: تأثیر والدین) بیشترین تأثیر را در هوش کودک دارد. میشل ری میگوید، «فرض کنیم که کودکان باهوش، در شکم مادر خود باهوش به دنیا میآیند، اما من بارها و بارها دیدهام که همه فکر میکنند این کودک باهوش در آینده به سوپراستاری تبدیل خواهد شد ولی با گذشت زمان معلوم شد که این تصورات فقط خواب و خیال بودهاند. از طرفی دیگر، کودکی که هیچکس آیندهای برایش متصور نمیشد، با بلوغ خود به دستاوردهای فوقالعاده عظیمی دست مییابد». نمونهی بارز آن هم آلبرت اینشتین است که پدرش از کودکی او را کودن میدانست. برنمان اشاره میکند، «شاید هوش ژنتیکی باشد یا شاید هم کودک آن را از شما یاد بگیرد.» در ادامه خواهیم گفت که با چه کارهایی میتوانید به فرزندتان کمک کنید که علاوه بر کسب نمرات بهتر در مدرسه، اشتیاق بیشتری هم برای یادگیری پیدا کند. و خواهید دید که چگونه راهی برای تقویت هوش کودکان خود پیدا کنید.
یکی از راههای تقویت هوش کودکان صحبت کردن و کلنجار رفتن با کودک است. از کودک خود پرسشهای بدون پاسخ مشخص بپرسید. پرسشهایی که پاسخ به آنها مستلزم خلاقیت و استدلال است؛ مانند «وقتی که به ساحل دریا میرویم، چه میشود اگر برای خوردن بستنی توقف کنیم؟» برنمان معتقد است که این گونه پرسشها به کودک کمک میکند که روی دانستههای خود فکر کند و نظرش را بگوید. نگران این نباشید که فهم این پرسش متناسب با سن کم کودکتان نیست. به همین ترتیب نیز بهخاطر بهکار بردن واژههای نسبتا پیچیده نگرانی به دل خود راه ندهید. شاید کودک متوجه پرسشها نشود، اما اگر واژههای این پرسش را چند بار در زمینهی مرتبطی بهکار ببرید، بالاخره متوجه حرفتان میشود. جان شاتر، پدری از سیفورد نیویورک هنگام انجام فعالیتهای روزانهاش، بالاترین اولویت خود را صحبت با پسر ۲ سالهاش، جک میداند. این پدر میگوید، «ما از ابزارها حرف میزنیم. من به جک نحوهی کار با خطکش تی، مته، متر نواری و چکش را نشان میدهم» ملیسا، مادر جک میگوید، «نتیجهی این کار فوقالعاده حیرتانگیز است. جک نام تمام ابزارها و موادی مانند تخته گچی، بتونه و لفاف محافظ (پارچهای که کف اتاق یا روی اثاثیه پهن میکنند تا هنگام نقاشی و کار کثیف نشوند) را میداند. حالا هم جک در حال یادگیری اندازهگیری، چپ و راست پیچاندن پیچگوشتی و رنگهای نقاشی است.»
یکی از راههای تقویت هوش کودکان مطالعه کردن است. تحقیقات دائما اثبات کردهاند که دسترسی به کتابها و وقت مطالعهی نوبتی تک به تک میتواند موفقیت در مدرسه را برای فرزندتان پیشگویی کند. کیم داونپورت، مدیر ارشد برنامه سازمان Jumpstart –سازمان ملی سوادآموزی زودهنگام در آمریکا- میگوید، «مطالعه مغز را تحریک میکند تا با جهان ارتباط برقرار کند و دانش پیشزمینهای دربارهی جهان بهدست بیاورد. مطالعه پایه و اساس هرگونه یادگیری است و کودک را قادر میسازد تا محتوای همهی زمینهها از جمله ریاضی و علوم را جذب کند و آنها را بهکار بگیرد.» ایجاد مدلی از عادات خوب مطالعه به کودک مزیت ارزشمندی میبخشد. وقتی کودک میبیند والدینش با علاقه و لذت مطالعه میکنند، این حس به وی نیز سرایت میکند. داونپورت میگوید، «از کودک خود بخواهید کنارتان روی مبل بنشیند و با هم به خواندن کتاب بپردازید. کتابها را بیرون و در سبد، طاقچه، قفسهی کتاب و میز چایخوری بگذارید تا در دسترس کودک باشد. کتابی را که میخوانید با کودک خود سهیم شوید و از او بخواهید که همین کار را انجام بدهد. با این روش نه تنها جرقهی مکالمه بین شما و کودکتان زده میشود، بلکه دامنهی واژگان و درک مطلب او نیز افزایش مییابد.
پشتکار از جمله خصوصیاتی است که کودکتان را نزد معلمها و بعدا کارفرماها عزیز میکند. ما در جایگاه فرهنگ برای کودکان هستیم ولی چنان خود را مشغول ایجاد فضایی برای خوشی کودکانمان میکنیم که حساب زمانی را که باید عملا صرف ایجاد شخصیتی خوب در آنها بشود، از دست میدهیم. میشل ری میگوید، «بچههای من هردو فوتبال بازی میکنند و هردو بوی خیلی بدی میدهند. با قضاوت روی تقدیرنامهها و مدالهایی که در اتاق خود ردیف میکنند، پیش خود فکر میکنید که این بچهها رونالدوی بعدی خواهند بود.» اگر دائما به شما بگویند که در رشتهی خود بهترین هستید، بهسختی میتوانید شکست را بپذیرید. وقتی این بچهها به مدرسه بروند و آنجا مشکلی پیش بیاورند، آنها خودشان را مقصر نمیدانند و به اشتباه خود اعتراف نمیکنند. استفانی روزالز، روانشناس آموزشی اهل کالیفرنیا میگوید، «حمایت صحیح و اصولی امری کلیدی است. نسبت به بچههایی که والدینشان دائما آنها را باهوش مینامند، بچههایی که برای حل مسئلهای مورد تحسین قرار میگیرند در مدرسه انگیزهی بیشتری از خود نشان میدهند. والدینی که بیدلیل کودک خود را باهوش میدانند، با این تحسینهای بیمورد اغلب موجب میشوند که فرزندشان وقتی نتوانست بهراحتی به هدفش دست پیدا کند، احساس سرخوردگی و ناکامی کند. بهجای تحسین و تمجیدهای افراطی مثل «تو یک ستاره هستی!»، به فرزندان خود فقط هنگام کسب موفقیت، تبریک بگویید و مثلا بگویید «از اینکه توانستی راه متفاوتی در پاسخ مسئله پیدا کنی، بهت افتخار میکنم.»
یکی دیگر از راههای تقویت هوش کودکان، این است که کنجکاویشان را حمایت و برانگیخته کنیم. برنمان میگوید، «پیشدبستانیها تقریبا علاقهی وافری به کنجکاوی دارند، اما وقتی بچهها بزرگتر میشوند، این حس کنجکاوی را از دست میدهند. با برانگیختن حس کنجکاوی آنها با موضوعات موردعلاقهشان، این میل را در بچههای خود بیدار نگه دارید. سؤالاتی دربارهی بازی رایانهایشان بپرسید و در مورد آن با او صحبت کنید. حتی اگر فرزندتان روی گوشی خود Pokémon بازی میکند، مثل یک دوست با گفتوگو راجع به آن با فرزند خود صحبت کنید. وقتی بتوانید تعامل دوطرفهای را میان خود و کودکتان برقرار کنید، میتوانید حاصل آن را در کودک باهوشتری ببینید. خواهید دید که فرزندتان نیز شروع به پرسیدن سؤالات میکند و دنبال موارد جالبتری میگردد که به شما نشان دهد. برای اینکه کودک خود را به خصوصیت دلخواه خود دربیاورید، باید زمان بگذارید و وقت بیشتری با کودکتان صرف کنید؛ بهعنوان مثال به موزه بروید یا نمایش جالبی را با هم تماشا کنید. به فرزند خود بگویید که از کجای آن خوشتان آمد و چرا آن را دوست داشتید. ریچ براون، پدر دو فرزندی که در نیویورک زندگی میکند، سابقا حتی جمعهها هم کار میکرد. برای اینکه علایق خود را با پسرش اریک در میان بگذارد، وقتی اریک در مدرسهی دبستانی بود، گاهی به دنبال پسرش در مدرسه میآمد و او را با خود به موزه میبرد. معلمهای اریک بهاتفاق از این بابت رضایت داشتند، چون روز بعد اریک دربارهی چیزهایی که یاد گرفته بود برای بچههای کلاس تعریف میکرد. آقای براون راجع به اریک میگوید، «اریک این روزها خودش را کارشناس میدانست و همین امر در طول این سالها موجب شد که اعتماد و علاقهاش برای یادگیری بیشتر تقویت بشود.»
روزالز میگوید که میتوانید مهارتهای مدرسهای فرزندتان را در طول روز هم تقویت کنید. فرض کنید با فرزندتان از کنار یک آسیاب بادی رد میشوید. بهجای اینکه به فرزند خود بگویید، «هی، یه آسیاب بادی!»، میتوانید چنین سؤالی بپرسید: «بهنظرت آسیاب بادی چیکار میکنه؟». با تشویق مشاهدهی جزئیات به فرزند خود کمک میکنید که مانند کلاس مدرسه دانش جدیدی یاد بگیرد. وقتی با فرزندتان به فروشگاهی میروید، میتوانید از همین فرصت برای گسترش دایرهی واژگان، مهارتهای ریاضی و ذکاوت مالی فرزند خود نیز استفاده کنید. اگر از فرزند دوسالهی خود بخواهید که نام میوههایی را که در پاکت میگذارید، بگوید. از فرزند سهسالهی خود بخواهید که دنبال کنسرو نخود سبز بگردد و به فرزند پنجسالهی خود بگویید که نام خوراکی موردعلاقهاش را روی کاغذ بنویسد. بچههای بزرگتر میتوانند قیمتها و اندازهها را مقایسه کنند و کوپنهای خرید را مرتب کنند. سارا براون، معلم پیشدبستانی در لسآنجلس تعریف میکند که توانسته بچههای دوسالهی مهدکودک را به نقاشی سیبها، موزها و هویجهای باریک علاقهمند کند. وقتی همین شاگردها به گروه بچههای چهارساله رسیدند، سارا متوجه شد که شاگردهای نقاش سابقاش حالا مهارتهای پیشنوشتاری بهتری نسبت به دیگر بچههای همسال خود دارند.
فرزندانتان از نظر بهرهی هوشی چه پیشرفته باشند چه معمولی، بهترین کاری که میتوانید برای رشد آنها بکنید این است که بچههای خود را در فعالیتها مشارکت بدهید. بردن بچهها به این سفر خودیابی میتواند محرکی برای رشد نبوغ و هوش آنها باشد. خلاصه بگویم: بهترین خواستهی شما برای فرزندتان چیست؟ خوشبختی؟ لذت؟ اعتماد؟ محبوبیت؟ بهتر است همهی این ایدهها و خواستهها را کنار بگذارید. هدفتان باید این باشد که به کودک خود کمک کنید تا پتانسیل خود را به بهترین شکل ممکن بروز بدهد، مگر نه؟ اگر متن را از ابتدا تا اینجا کاملا خوانده باشید، در راه درستی افتادهاید.
ممکن است ادعا کنید همیشه تعداد افرادی که هوش متوسط دارند بیشتر است؛ در حالی که واقعیت این است که این افراد صرفاً صدای بلندتری دارند. افراد بسیار باهوش ذکاوت خودشان را به رخ دیگران نمیکشند چرا که هوش زیادشان به نظرشان طبیعی میآید و تنها تلاششان این است که بدون جلب توجه آزادانه زندگی کنند. شاید شما اسم این را تواضع یا سادگی و اخلاق نیک بگذارید، اما این افراد در حالت عادی کاملاً متوسط و معمولی به نظر میآیند تا یک روز ناگهان شما را با جرقهای از هوششان حیرتزده میکنند. در این مقاله با ۱۰ ویژگی رفتاری آدمهای باهوش آشنا میشوید.
تحقیقات نشان داده است، افرادی که شب را تا دیروقت بیدار میمانند و به کارهایشان میرسند و در واقع شبها بیشترین میزان کار مفید را دارند نسبت به افراد سحرخیز دارای آیکیوی بالاتری هستند. البته باید گفت که بیدار ماندن تا نیمههای شب، فینفسه شما را آدم باهوشی نمیکند! این افراد برایشان راحتتر است که شبها بیدار بمانند و به وبگردی، مطالعه و یادگیری مطالب جدید بپردازند. چون این یادگیریها در پشت صحنه اتفاق میافتد، دانش و مهارتهایشان معمولاً برای دیگران عجیب است.
همه فکر میکنند آدمهای ساکت درونگرا هستند و به لحاظ روابط اجتماعی ضعیف عمل میکنند. این همیشه صحیح نیست. نمیتوان گفت که همهی آدمهای ساکت باهوشاند، بلکه افراد باهوش سعی میکنند اگر موقعیتش فراهم باشد گوشهای ساکت بنشینند. این افراد به حرفهایی که زده شده گوش میدهند، فکر میکنند و خود را برای پاسخ آماده میکنند و همیشه سکوت را به گفتگوهای بیهدف ترجیح میدهند.
یک فرد باهوش اجازه نمیدهد مشکلات فراوانی که در زندگیاش وجود دارد او را شکست دهد. او پیش از اینکه مشکلاتش از کنترل خارج شوند، آنها را اولویتبندی کرده و با آنها دست و پنجه نرم میکند. اگر شما بهراحتی با مشکلاتتان مواجه میشوید، چالشهای زندگی را با آغوش باز میپذیرید و همیشه روی لبهی حاشیهی امن زندگی حرکت میکنید، به نظر میآید بسیار آدم باهوشی هستید.
دوستانی که در کنار خود دارید همیشه نشاندهندهی بخشی از شخصیت شما هستند. افرادی که هوش استثنایی دارند، دایرهی دوستانشان را هم از بین افراد باهوش، فرهیخته و خلّاق انتخاب میکنند. همیشه استثناهایی هم بر این امر وجود دارد. اما اگر ۸۰٪ از آدمهای زندگیتان آدمهای باهوش و جالبی هستند، احتمال میرود که شما هم جزو دستهی افراد باهوش قرار بگیرید.
هوش فراوان را نمیتوان از ظاهر فرد و یا صرفاً صحبتهایش دریافت، بلکه میتوان آن را در اینکه این افراد چگونه با خود رفتار میکنند جست. افراد باهوش همیشه به دنبال تکامل هستند، به همین دلیل است که هر بار که آنها را ملاقات میکنید متوجه تغییرات و پیشرفتهای کوچکی در آنها میشوید. این ذهنیّت کمالگرا در تمام جنبههای زندگی افراد باهوش خود را نشان میدهد؛ در ظاهرشان که سعی میکنند همیشه در بهترین حالت خود باشند؛ تلاش برای اینکه فنّ بیان خوبی داشته باشند و یا این که ساعتها تمرین میکنند تا در گلف و یا پرتاب دارت بهتر شوند.
همهی ما همهجا افراد خودشیفتهای را میبینیم که مرتب در مورد اینکه چقدر خوب هستند به خودشان و دیگران دروغ میگویند. پس اگر در این بین فردی را ببینیم که انتقادپذیر است و مرتباً خودش را نقد میکند نفس راحتی میکشیم. همین امر که فردی به دنبال فخر فروشی و تحت تأثیر قرار دادن دیگران نیست و پیوسته به دنبال عیبهای خود و اصلاح کردن آنهاست، هوش او را نشان میدهد.
افراد باهوش همیشه از تازهترین خبرها در زمینههای مختلف آگاهاند و همیشه در پی افزایش ذره به ذرهی آن هستند. اخبار داخلی و خارجی را دنبال میکنند و تلاش میکنند یاد بگیرند برای بهبود مسائلی که مستقیماً به زندگیشان مربوط است چه قدمی بردارند. هدف همیشگی این افراد یادگیری چیزهای جدید، جمع کردن اطلاعات و افزایش مهارتهایشان است. آنها هیچوقت بیکار نمینشینند و همیشه راهی برای مشغول بودن خود پیدا میکنند.
یک شاخص خوب برای شناختن فرد باهوش این است که همیشه بهطور همزمان مشغول انجام چند پروژه و فعالیت هستند. زبان فرانسویشان را تقویت میکنند، دستورالعمل تعمیر شیرآب خانه را میخوانند، کلاس رقص میروند، دستورپخت غذاهای جدید یاد میگیرند و یا مشغول گردآوری کتابهای مربوط به معماری قرون وسطی هستند. درحالیکه بسیاری از افراد دوست دارند شغلی داشته باشند، افراد باهوش در پی پر کردن وقت آزادشان با فعالیتهای مفیدی هستند که آنها را در مسیر پیشرفت و یادگیری قرار دهد.
وقتی با فرد باهوشی صحبت میکنید او مدام وسط حرف شما نمیپرد و با سروصدای زیاد سعی نمیکند مکالمه را به تنهایی به دست گیرد. افراد باهوش معمولاً به آرامی گوش میدهند و ممکن است لحظاتی برای فکر کردن به آنچه شما گفتهاید سکوت کنند اما در جای صحیح سؤالی میپرسند که دقیقاً در جای درست پرسیده شده است. به شما مشاورههای مفیدی میدهند یا مسیر مکالمه را به سمتی میبرند که خودتان به نتیجهی مطلوب برسید. اگر دوستانتان از همصحبتی با شما لذت میبرند و به شما گفتهاند که شنوندهی خوبی هستید، شما احتمالاً بهترین و باهوشترین دوست آنها بودهاید.
به دلیل وجود واقعیتی به نام اثر دانینگ-کروگر افرادی که از سطح پایینی از هوش و شایستگی برخوردارند معمولاً در بیان تواناییهای خود مبالغه میکنند، درحالیکه افراد باهوش تواناییهای خود را دست کم میگیرند. دلیل این امر این است که شما هرچقدر باهوش باشید متوجه میشوید فاصلهی شما با کمال چقدر است و هیچگاه از سطح رشد و پیشرفت خود احساس رضایت نمیکنید.
هوش واقعی هیچگاه کاملا از دید دیگران دور نمیماند. اینطور نیست که افراد باهوش مدام در حال معمولی جلوه دادن خود باشند، بلکه آنها فقط هوش خود را به رخ دیگران نمیکشند و با آن خودنمایی نمیکنند. هرچند این ده نشانه بهراحتی چهرهی واقعی آنها را نشان میدهد.
امروزه، همه میدانند که تمرینات ورزشی ساختار و عملکرد مغز را تغییر میدهند. مطالعاتی که بر روی حیوانات و انسانها صورت گرفته نشان میدهد که فعالیتهای جسمی، حجم مغز را به صورت کلی افزایش میدهند و میتوانند حفرههایی را که به دلیل بالا رفتن سن در مادهی سفید و خاکستری مغز ایجاد میشود، کاهش دهند. اما اینکه بهترین نوع ورزش برای مغز چیست، سوالی است که پاسخش را در مقاله پیشرو میخوانید.
با توجه به مطالعهای جدید بر روی موشها، به نظر میرسد بعضی از ورزشها نسبت به بقیه برای تقویت مغز مفیدتر باشند. برای اولین بار، دانشمندان تأثیرات عصبیِ انواع مختلف ورزشها را بر روی مغز با هم مقایسه کردند: دویدن، تمرین با وزنه و تمرینات وقفهدارِ با شدت بالا. نتایج جالب توجه بودند و نشان میدادند شاید تمرینات سخت برای سلامت طولانی مدت مغز گزینهی مناسبی نباشند.
ورزش کردن، نورونزایی یا ایجاد سلولهای مغزی جدید را هم در مغز بالغ افزایش میدهد. مطالعاتی که بر روی حیوانات صورت گرفتهاند، نشان میدهند تعداد نورونهای جدیدی که بعد از ورزشهایی مثل دویدن بر روی چرخ متحرک یا تردمیل، در «هیپوکامپ» (ناحیهای کلیدی در مغز که به یادگیری و حافظه مربوط میشود) پدیدار میشوند، دو یا حتی سه برابر تعداد نورونهایی هستند که در هیپوکامپ حیواناتی که نشستهاند، مشاهده میشوند. دانشمندان معتقدند که ورزش کردن تأثیرات مشابهی بر هیپوکامپ انسان نیز دارد.
مطالعاتی که در رابطه با ورزش و نورونزایی انجام شده بودند بر دویدن در مسافتهای زیاد تمرکز داشتند. موشهای آزمایشگاهی دویدن را خوب بلدند. اما اینکه آیا دیگر انواع ورزشها هم به همین شکل در تولید عصبها و سلولهای جدید در مغز تأثیر میگذارند، همچنان ناشناخته بودند و با توجه به محبوبیت ورزشهایی مانند تمرین با وزنه و تمرینات وقفهدارِ با شدت بالا، این موضوع این روزها توجه خیلی از دانشمندان را به خود جلب کرده است.
بنابراین، در مطالعهی جدیدی که این ماه در مجلهی تخصصی فیزیولوژی (Journal of Physiology) به چاپ رسید، محققان دانشگاه «ییواسکیلا» در فنلاند، گروه بزرگی از موشهای بالغِ نر را مورد مطالعه قرار دادند. محققان مادهای به موشها تزریق کردند که سلولهای جدید مغزی را نشانهگذاری میکرد و گروههایی از آنها را به انجام ورزشهای مختلف واداشتند، در حالی که یکی از آن گروهها را ساکن و نشسته نگه داشتند.
در قفس تعدادی از این موشها، دستگاهی مانند تردمیل قرار دادند تا هر زمان که خواستند روی آن بدوند. بیشتر آنها هر روز چند مایل به صورت آرام روی آنها میدویدند، البته مسافتی که موشها میدویدند با هم تفاوت داشت. بعضی از موشها هم تمرینهای مقاومتی را شروه کردند، یعنی با وزنههای کوچکی که به دُمشان بسته شده بود از دیوارها بالا میرفتند.
در حالی که دیگر موشها تمریناتی را که شبیه تمرینات وقفهدارِ با شدت بالا بود، انجام دادند. این دسته موشها روی تردمیلهای کوچک قرار داده شدند و برای سه دقیقه با سرعت زیاد میدویدند، سپس دو دقیقه به صورت آرام بر روی دستگاه راه میرفتند و بعد کُل این مراحل دو بار تکرار میشد تا در نهایت به ۱۵ دقیقه دویدن میرسید.
این روند هفت هفته ادامه داشت و بعد از آن دانشمندان بافتهای هیپوکامپ در تمامی این حیوانات را با دقت بررسی کردند. آنها به نسبت ورزشی که هر کدام از این حیوانات انجام داده بودند، سطوح مختلفی از نورونزایی را مشاهده کردند.
موشهایی که بر روی تردمیل به آرامی دویده بودند، میزان زیادی از نورونهای جدید در مغزشان تشکیل شده بود. در این موشها بافتهای هیپوکامپ با نورونهای جدید پر شده بودند، و تعداد نورونها در مقایسه با مغز حیواناتی که نشسته بودند بسیار بیشتر بود. هر چه مسافتی که موشها در طول آزمایش دویده بودند بیشتر بود، سلولهای جدید بیشتری هم در مغزشان بهوجود آمده بود.
تعداد نورونهای بهوجود آمده در مغز حیواناتی که تمرینات وقفهدارِ با شدت بالا انجام داده بودند، بسیار کمتر بودند. البته تعدادشان نسبت به حیوانات نشسته بیشتر بود ولی در مقایسه با حیوانات دونده بسیار کمتر بود.
و موشهایی که تمرینات با وزنه انجام داده بودند، با اینکه در انتهای دورهی آزمایشی قویتر شده بودند، ولی تغییر زیادی در شکلگیری نورونهای جدید در مغز آنها دیده نشده بود و بافت هیپوکامپ آنها دقیقا مشابه حیواناتی بود که اصلا ورزش نکرده بودند.
البته، مسلم است که موشها با انسانها تفاوت دارند. اما یافتههای این مطالعه اغواکننده هستند. «میریم نوکیا»، محققی از دانشگاه «ییواسکیلا» در فنلاند که مدیریت این تحقیق را برعهده داشت میگوید: «این مطالعات نشان میدهند که تمرینات ایروبیک میتوانند برای مغز انسان در مقایسه با بقیهی تمرینات مفیدتر باشند.»
هنوز دلیل اینکه چرا دویدن در مسافتهای طولانی در تولید عصبهای جدید در مغز از دیگر ورزشها مؤثرتر هستند به وضوح مشخص نشده است، اما دکتر نوکیا و همکارانش حدس میزنند که دویدن باعث آزاد شدن مادهی خاصی در مغز میشود که به «فاکتور نورونزایی مشتق شده از مغز» معروف است که میتواند باعث زایش نورونهای جدید شود و هرچه مسافتی که دویده شود بیشتر باشد، تعداد نورونهای تولید شده بیشتر خواهد بود.
از طرف دیگر، با اینکه تمرین با وزنه برای سلامت عضلانی مغز بسیار مفید است، اما یافتههای این مطالعه نشان میدهند که تأثیر خیلی کمی در سطح نورونزایی در مغز دارد.
در حالی که فواید تمرینات وقفهدارِ با شدت بالا تحت شعاع شدت این تمرینات قرار دارد، دکتر نوکیا میگوید: «این نوع تمرینات سطح استرس را بالا میبرند و استرس میزان نورونزایی در هیپوکامپ مغز بالغ را کاهش میدهد.»
البته این نتایج بدین معنی نیستند که فقط دویدن و تمرینات ورزشیِ مقاومتیِ شبیه به آن مغز را تقویت میکنند. به نظر میرسد این نوع فعالیتها باعث بیشترین حد نورونزایی در هیپوکامپ میشوند، اما احتمالا تمرین با وزنه و تمرینات وقفهدار، تغییرات دیگری در مغز به وجود میآورند. احتمالا این نوع ورزشها در تولید رگهای خونی جدید و تشکیل ارتباطات جدید بین سلولهای مغزی یا بین قسمتهای مختلف مغز، مؤثر هستند.
پس اگر در حال حاضر با وزنه تمرین میکنید یا فقط تمرینات وقفهدارِ با شدت بالا انجام میدهید، به این کار ادامه دهید ولی بد نیست هر از گاهی برای سلامت هیپوکامپتان هم شده، دویدن یا دوچرخه سواری را نیز امتحان کنید.
تمامی حقوق مطالب برای سایت تفریحی و سرگرمی رنگریز محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.